همسفرمهتاب
سه شنبه 86 مرداد 16 :: 10:53 صبح :: نویسنده : ریحانه بدیعی نیا با عرض سلام خدمت خوانندگان عزیز خیلی منون و بسییییییییییییییار بسیییییییییییییییییار از شما کمال تشکر را دارم که بالاخره(چه عجب)به وبلاگ ما هم سری زدین خلاصه ی کلام اینکه دستتون درد نکنه(البته چشمتون بیشتر).یادم رفت چی می خواستم بگم .....آهان یادم اومد امروز صبح که از خواب ناز با صدای گربه ی ملوس بسیار زیبایی از خواب بیدار شدم (البته لازم به ذکر است این گربه ی بسیار محترم نذاشتن تا صبح بخوابیم)پدر جان هم که چون من بیدار شده بودند از من خواهش فرموده(البته خواهش که نه بیش تر دستور بود)به پشت بام رفته و حساب این گربه را کف دستش بگذارم .(خوب دست که نداره کف پایش بگذارم فکر کنم بهتره)بنده به پشت بام رفته و این گربه ی بسیار محترم را مشاهده کرده و از احوالاتش جویا شدم و گزارش را خدمت پدر جان !ارائه نمودم (بهتره بگم "گفتم" نه؟)مثل اینکه این بچه گربه ی بسیار محترم به علت گرسنگی یا بهتره بگم دوری از مادر بسیییییییار محترم تر ایشان بنا به میو میو کردن نموده اند . به هر جهت بنا به تصمیم گیری پدر و بنده مقداری شیر تهیه کرده (شیری که با بدبختی وایستادن تو صف طویلی بعد از یک ساعت تهیه شد)و گربه خان نوش جان کرده (کوفت بخوره این شیر گیر ماکه نمیاد)و گورشان راگم فرمودند(البته با عرض معذرت بسیار)خلاصه غرض از مزاحمت گربه خان بی خوابی شب تا صبح ما بود که حاصل شد (الحمدلله) می سپارمتون به خدای آسمون (نوشته شده با کمی اغراق البته فقط کمیا!) (اه اه اه اه نظر نظر یادت نره ) موضوع مطلب : آخرین مطالب پیوندهای روزانه نویسندگان سمیرا (40)
آمار وبلاگ بازدید امروز: 6
بازدید دیروز: 13
کل بازدیدها: 74195
|
|